دیوانه هستم اما احمق نیستم !!!


مردی در هنگام رانندگی، درست جلوی حیاط یک تیمارستان پنچر شد و مجبورشد همان جا به تعویض لاستیک بپردازد.
هنگامی که سرگرم این کار بود، ماشین دیگری به سرعت از روی مهره های چرخ که در کنار ماشین بودند گذشت و آن ها را به درون جوی آب انداخت و آب مهره ها را برد.
مرد حیران مانده بود که چه کار کند.
تصمیم گرفت که ماشینش را همان جا رها کند و برای خرید مهره چرخ برود.
در این حین، یکی از دیوانه ها که از پشت نرده های حیاط  تیمارستان نظاره گر این ماجرا بود، او را صدا زد و گفت:
از ٣ چرخ دیگر ماشین، از هر کدام یک مهره بازکن و این لاستیک را با ٣ مهره ببند و برو تا به تعمیرگاه برسی.
آن مرد اول توجهی به این حرف نکرد ولی بعد که با خودش فکر کرد دید راست می گوید و بهتر است همین کار را بکند.
پس به راهنمایی او عمل کرد و لاستیک زاپاس را بست.
هنگامی که خواست حرکت کند رو به آن دیوانه کرد و گفت:

خیلی فکر جالب و هوشمندانه ای داشتی.
پس چرا توی تیمارستان انداختنت؟
دیوانه لبخندی زد و گفت:
من اینجام چون دیوانه ام. ولی احمق که نیستم

نظرات 5 + ارسال نظر
مهرداد 17 بهمن 1389 ساعت 00:59 http://manam-minevisam.blogsky.com

خیلی زیبا بود....
خداییش همینجوریه! واقعا مخن بعضیا

سلام
خیلی خیلی داستان زیبایی بود
موفق باشید
منتظر حضور گرمتون هستم

علیکم السلام

شمام همین طور
یه سری می زنم

خیلی جالب بود.

مینا 18 بهمن 1389 ساعت 01:34 http://1rozaneh.persianblog.ir

خیلی جالب بود.
واقعا قابل تامل بود...

سلام
خیلی ممنونم از حضورتون
فعلا خدانگهدار

سلام

خواهش می کنم

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد